معنی جاسوس خانه امریکا
حل جدول
ترکی به فارسی
جاسوس
فرهنگ معین
[ع.] (ص.) خبرچین، آن که خبر یا پیغامی را از جایی به جای دیگر می برد. ج. جواسیس.
مترادف و متضاد زبان فارسی
خبرآور، خبرچین، خبرگیر، راید، کارآگاه، مفتش، منهی
واژه پیشنهادی
فرهنگ عمید
کسی که اخبار و اسرار کسی یا ادارهای یا مملکتی را بهدست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد،
جستجوکنندۀ خبر،
[قدیمی] خبرکش، خبرچین،
فرهنگ واژههای فارسی سره
دم دزد، سخن چین
معادل ابجد
1058